
جان فدا| یا مرا بطلب یا جان به لبم نکن/ روایت دختران حاج قاسم از اصفهان تا کرماننسبت میان حاج قاسم و هرکدام از دختران مکتب او داستانی متفاوت و منحصر به فرد است اما برای روایت چند داستان از میلیون ها داستانی که به نام حاج قاسم گره خورده، - اما در این میان نسبت میان حاج قاسم و هرکدام از دختران مکتب او داستانی متفاوت است و حتی می توان گفت نسبت میان آدم ها و حاج قاسم، منحصر به فرد است اما آنچه که در این داستان ها مشترک است شک و بهت است؛ همان واژگانی که همه ما حوالی ساعت 6 صبح 13 دی 1398 چشیدیم. برای روایت چند داستان از میلیون ها داستانی که به نام حاج قاسم گره خورده، به سراغ دخترانی رفتیم که برای تسکین درد دل شان در روزهای سرد دی ماه 98، به خیابان هایی پناه بردند که قرار بود قدمگاه حاج قاسم باشد. حاج احمد دیدی حاج قاسم هم رفت و برنگشتی؟ زینب از دخترانی است که برای تشییع حاج قاسم به کرمان رفت و درباره مطلع شدنش از خبر شهادت حاج قاسم می گوید: همیشه صبح ها به محض بیدار شدن اول موبایل را چک می کنم که آن روز صبح هم همین کار را کردم، وقتی وارد یکی از گروه هایم شدم عکس دست حاج قاسم را دیدم و حس کردم آشنا است اما گفتم چون شب جمعه بوده حتما برای عرض ارادت به امام حسین(ع) عکس یکی از شهدا را منتشر کرده اند. وی با یادآوری اینکه وقتی متن زیر عکس را خواندم با خبر شهادت سردار مواجه شدم و انگار تمام وجودم یخ زد، ادامه می دهد: به پذیرای برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |